یار من همسر گرفت و عشق من بر باد رفت
یاد من از یاد برد و با رقیبم شاد رفت
آنهمه عشق و امدی و عهدها بر باد شد
آنهمه سوز و گداز و اشکها از یاد رفت
با سرود آه من بزم عروسی ساز کرد
باجهیز اشک من در خانۀ اقبال رفت
دلبری پیمان شکن، عاشقی از دور سوخت
مرغکی در دام ماند و شادمان صیاد رفت
بحصۀ خوشبختی و شادی من در خاک ریخت
لالۀ امید من پر پر شد و بر باد رفت
آنکه عشقش از ازل با هستیم پیوند یافت
وانکه مهرش تا ابد در جان من افتاد رفت
آن بهار نیک بختی، آن بهار آرزو
آنکه بُد در باغ رویا خوشتر از شمشاد رفت
آنکه در عاشق کشی کرد اینهمه غوغا گریخت
گفتمش: پش عشق من؟؟؟ با خنده گفت: ایوای مُرد
گفتمش: پس یار من؟؟؟ با عشوه گفت: ای داد رفت